جمعه, ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / ۰۹:۰۶:۲۹
دسته بندی: اجتماعی
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۸:۱۳

محمد شکرویان؛ رایحه عطرآگین شهید در گذر زمان

محسن پسر این شهید والا مقام زودتر از سایر اعضای خانواده و دیگران برای قرائت فاتحه و درد و دل کردن با پدر بر گلزار شهدای شهمیرزاد از توابع استان سمنان آمده است پس از فاتحه نگاهی به اطراف قبر می‌اندازد و متوجه یک شکاف در گوشه انتهای قبر می‌شود. از سر کنجکاوی از روزنه ایجاد شده به داخل […]



محسن پسر این شهید والا مقام زودتر از سایر اعضای خانواده و دیگران برای قرائت فاتحه و درد و دل کردن با پدر بر گلزار شهدای شهمیرزاد از توابع استان سمنان آمده است پس از فاتحه نگاهی به اطراف قبر می‌اندازد و متوجه یک شکاف در گوشه انتهای قبر می‌شود.

از سر کنجکاوی از روزنه ایجاد شده به داخل قبر نگاهی می‌اندازد و دست خود را داخل قبر می‌برد و بعد از لمس پیکر مطهر شهید متوجه می‌شود ماهیچه پای پدر را در دست گرفته و جسد بعد از گذشت یکسال و نیم همچنان سالم مانده است؛  پس از خارج کردن دست از درون قبر متوجه بوی عطر عجیبی از داخل و دستش شده و از این موضوع بسیار شگفت زده می‌شود. این موضوع که همچون معجزه‌ای است به گوش مردم شهمیرازد می‌رسد و سال‌ها بر سر زبان ها می‌افتد و نقل محافل می‌شود.

حسین برادر محسن که روایتگر این موضوع به خبرنگار فرهنگ سار است می‌گوید که بوی این عطر تا مدت‌ها بر دست برادرش مانده بود و هر چقدر او دست خود را می‌شست بوی عطر از بین نمی‌رفت و این نشان دهنده زنده بودن شهدا و روزی گرفتن آنها از جانب خداست.

شهید محمد شکرویان حاصل زندگی «ابراهیم» و «بتول ذاکری» ۱۰ اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۶ در یک خانواده مذهبی در شهمیرزاد از توابع استان سمنان دیده به جهان گشود و تا پنجم ابتدایی به تحصیل ادامه داد و قبل از انقلاب فعالیت‌های گسترده ای در مبارزه علیه بهائیت و نظام شاهنشاهی داشت.

وی از ابتدای انقلاب جذب کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران شد و در آغاز جنگ تحمیلی در سن ۴۱ سالگی در حالی که چهار فرزند داشت عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و چهار سال بعد یعنی در ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 چهار فرزند به نام های محسن متولد سال ۵۱، منیره متولد سال ۵۴، حسین متولد سال ۱۳۵۶ و محبوبه متولد سال ۵۹ از شهید شکرویان به یادگار مانده است.

حسین یکی از فرزندان این شهید می‌گوید: از تاکیدهای موکد پدرم تحصیل بود و در تمام نامه‌هایی که می‌نوشت ما را به نماز اول وقت و ادامه تحصیل تشویق می‌کرد و همیشه از ما می خواست به مادر احترام بگذاریم.

وی اضافه کرد: ما در شهمیرزاد در ۲۰ کیلومتری استان سمنان ساکن بودیم که به لحاظ کمبود امکانات برای تحصیل، پنج سال پس از شهادت پدر فقط به دلیل ادامه تحصیل به سمنان مهاجرت و در آنجا ساکن شدیم، همگی به وصیت پدر عمل کرده و توانستیم تحصیلات خود را در مقاطع ارشد و دکترا به اتمام برسانیم.

حسین گفت: اکنون یک خواهر و یک برادر من به عنوان معلم، خواهر دیگر در زمینه فرهنگی و هنری و بنده به عنوان پژوهشگر و فعال دانشگاهی مشغول فعالیت هستیم.

وی ادامه داد: در زمان شهادت پدرم بنده حدود هشت سال سن داشتم اما برغم سن کم آن روزها را به خوبی به یاد دارم.  قبل از اینکه پدرم به شهادت برسد، در یک عملیات از کانالی با ارتفاع بلند بر زمین پرت شد و یکی از پاهایش کاملا شکست به همین دلیل او را به پشت جبهه منتقل کردند و از بالا تا پایین پایش را گچ گرفتند، دکتر به او گفته بود که پایش باید ۴۰ روز در گچ بماند اما قبل از اتمام دوره نقاهت او به حدی شور اشتیاق برای بازگشت به جبهه داشت که گچ پای خود را باز کرد و دوباره به جبهه رفت.

تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره 

حسین در خصوص تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره زندگی‌اش می‌گوید: تلخ‌ترین خاطره من شنیدن خبر شهادت پدر از رادیو بود. آن زمان شبکه‌های صدا و سیما گسترده نبود و از تلویزیون فقط به شبکه یک و از رادیو به کانال رادیو سمنان دسترسی داشتیم و اخبار را در ساعت چهار بعدازظهر از طریق این کانال پیگیری می‌کردیم.

وی ادامه داد: ۲۴ اسفند طبق معمول همیشه، همگی دور هم نشسته بودیم و به اخباری که از رادیو پخش می‌شد گوش می‌دادیم و ناگهان خبری با این مضمون که عملیات بدر انجام شده است و تعدادی از رزمنده‌ها به شهادت رسیده اند را شنیدیم.

حسین اضافه کرد: مجری برنامه شروع به خواندن اسامی شهدا کرد که به یکباره متوجه شدیم نام آخر در فهرست شهدا محمد شکرویان پدرم است که با شنیدن این خبر گویی دنیا بر سر ما آوار شد.

وی ادامه داد: پس از چند روز جنازه شهدا را به معراج آوردند و خانواده‌ها برای دیدار و وداع با عزیزانشان به آنجا رفتند؛ من نیز با خانواد به آنجا رفتم و پدرم را در کفن سفیدی مشاهده کردم. دیدن این صحنه برای من و خانواده به تلخ‌ترین خاطره زندگی ما بدل شد و هنوز هم آن صحنه را در خاطر دارم.

حسین اظهار داشت: یکی از همرزمان پدر که شاهد لحظه به شهادت رسیدن وی بود برای ما روایت کرد که بعد از اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سینه و پهلو وی، ایشان به حالت سجده بر زمین افتاده و به شهادت رسید.

بازگشت خاک صیفی جات به زمین وقفی

پسر این شهید والا مقاوم شیرین‌ترین خاطره  را آخرین خداحافظی پدر قبل از اعزام به جبهه اعلام و اضافه می کند: شهدا بی‌دلیل به این جایگاه نرسیدند. هیچگاه این خاطر از ذهنم پاک نمی‌شود قبل از شروع جنگ پدرم علاوه بر حضور مستمر در سپاه پاسداران فعالیت‌هایی همچون باغداری و دامپروری انجام می‌داد و باغ هایی که نیاز به مرمت داشت را ترمیم و بعد آنها را به صاحبانشان تحویل می داد.

وی اضافه کرد: پدرم یک زمین نیز داشت که وقف اهل بیت (ع) بود و آنجا علاوه بر درخت، صیفی جات می کاشت و بعد از فروش محصول‌ها، درآمد آن را صرف مناسبت های ائمه اطهار می‌کرد.

حسین ادامه داد: پدرم بعد از برداشت صیفی جات آنها را در گونی می‌ریخت و به خانه می‌آورد و سپس یک پارچه پهن می کرد و محصول‌هایی نظیر سیب زمینی را روی پارچه تکان می داد تا خاک آنها بر روی پارچه بریزد و سپس دوباره خاک را به زمین برمی گرداند چراکه معتقد بود این زمین وقفی است و نباید خاک آن دور ریخته شود.

وی تاکید می کند: غالب شهدا به مسائل نگاه عمیقی داشتند و هیچگاه از هیچ موقعیتی به نفع خود استفاده نمی‌کردند، تا جایی که امکان داشت اجازه نمی‌دادند حقی از کسی ضایع شود و این موضوع نشان می دهد که تا چه حد باید به بیت المال حساس باشیم.  

حسین یادآوری می کند: در گذشته برف در شهمیرزاد زیاد می‌بارید و گاهی اوقات ارتفاع آن به ۲ متر می‌رسید و پدرم که مداحی نیز می کرد و کلید درب مسجد را داشت، با وجود سرمای طاقت فرسا می‌گفت که باید بروم در مسجد را باز کنم و در آنجا نماز بخوانم و این امر را برای خود تکلیف می‌دانست.

وی اضافه می کند: هیچ یک از شهدا بی دلیل و بدون ساخت خود و ریاضت کشیدن به این مقام نائل نشده اند و ما نیز اگر می‌خواهیم عاقبت به خیر شویم باید دنباله رو راه آنها باشیم.       

حسین افزود: ما سعی کرده ایم در مسائلی نظیر نماز اول وقت، تحصیل، احترام به مادر،  حجاب، حلال و حرام که مورد تاکید پدر بود، مسائل را راعایت کنیم.

وی با بیان اینکه فرزند شهید چنان باشد که افراد با دیدن آنها یاد خود شهید بیفتند، توضیح داد: پدر و مادربزرگ ما قبل از شهادت پدر از دنیا رفته بودند و یکی از عموهایم نیز که بسیار به برادرش علاقمند بود پس از شهادت وی نتوانست تاب بیاورد و او نیز عازم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شد و در سال ۱۳۶۴ به سوی برادر شهیدش و دیدار معبود پرواز کرد و پیکر مطهر وی بعد از ۱۲ سال به وطن بازگشت.

حسین یادآوری کرد: اکنون سه خواهر و برادر وی نیز درگذشته اند و از فرزندان آنان نیز در هر خانواده یک یا ۲ نفر به شهادت رسیده اند.

وی از اصحاب رسانه برای ثبت و ضبط خاطرات و زندگی شهدا برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت قدردانی کرد و گفت: بسیاری از ما فقط در ظاهر نام شهدا را بر زبان می‌آوریم اما در مقام عمل از مرام و مسلک شهدا فاصله گرفته‌ایم هر چند در یکسال اخیر با شیوع ویروس کرونا بخشی از همت و وحدت را در بین مردم بخصوص بخش سلامت مشاهده کرده‌ایم که یادآور زمان جنگ است.

منبع: ایرنا

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرتان را بیان کنید

20 − 9 =