کار در اینجا دل بزرگی میخواهد، دلی که بتواند با هر صحنه ای روبرو شود و در برابر برخوردهای خانواده میت آرامش کامل داشته باشد، اینجا کرونایی و غیرکرونایی فرقی ندارد باید انجام وظیفه کرد!
فرهنگ سار، سنندج – میگویند با خفاش و از چین شروع شده، اما الان همه جهان را درگیر خود کرده است؛ ویروسی که هر روز چیز تازهای از خود نشان میدهد، ورود این مهمان ناخوانده به کشور تقریبا در بهمن ماه سال گذشته اتفاق افتاد.
ویروس کوچکی که در جهان میتازد و تا امروز قربانیان زیادی را گرفته است، ماهها میگذرد، اینکه بالاخره داروی درمان این بیمار چه زمان و در کدام گوشه دنیا تولید میشود مشخص نیست اما آنچه عیان است وضعیت بغرنجی است که امروز با گذشت چهار ماه از شیوع این ویروس به کردستان، برخی شهرهای این دیار به دلیل بی توجهی و سهل انگاریها با آن دست و پنجه نرم میکنند.
مهمترین موضوع برای مقابله با شیوع این بیماری در حال حاضر پیشگیری است، پیشگیری که باید در ابعاد مختلف دنبال شود، متاسفانه طولانی شدن پرسه ورود و شیوع این بیماری به نوعی موجب کمررنگ و حتی بیرنگ شدن حساسیتها شده است.
کرونا ویروس به واسطه بیتوجهی افراد جامعه در کردستان از هشدار به قرمز و الان به بحران بزرگ نزدیک شده است، اگرچه طی روزهای اخیر تا حدودی شاهد کاهش آمار مبتلایان و حتی فوتیهای ناشی از کرونا ویروس هستیم، اما واقعیت امر این است که وضعیت بسیار نگران کننده است.
تیرماه سیاه در انتظار کردستان
پیشبینی تیرماه سیاه توسط فرزین رضاعی رئیس دانشگاه علوم پزشکی کردستان در خردادماه امسال شاید از دیدگاه خیلی از مردم استان باورکردنی نبود و خیلیها هم آن را به شوخی گرفتند، اما با گذشت ۲۲ روز از تیرماه امروز کم نیستند خانوادههایی که به خاطر بیتوجهی به این هشدار، رخت سیاه بر تن کرده و در سوگ عزیزانشان نشستهاند.
اگرچه آمار فوتیهای ناشی از کرونا ویروس در استان تا ظهر دیروز ۴۰۴ نفر اعلام شده است، اما براساس اعلام ثبت احوال بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ نفر در استان فوت کردهاند.
از ابتدای شروع بیماری کرونا تا دیروز تعداد فوتیها در سنندج ۱۳۵ نفر اعلام شده است که در قطعه کرونای آرامستان بهشت محمدی این شهر دفن شدهاند. کادر درمان خسته از تلاش مقابله با ویروس تاجدار کروناست و به نظر میرسد هرچه جان انسانها را میگیرد خودش بیشتر و بیشتر جان میگیرد و مقاومتر میشود.
تلاش نفسگیر پرسنل آرماستانها
این روزها برای پرسنل آرمستانها هم سخت و نفسگیر است، خیلیهایشان با وجود اینکه روزهای اول با ترس و وحشت حاضر به ادامه کار بودند اکنون همچنان محکم در صحنه مبارزه با این ویروس ایستادهاند.
اینجا خط مقدم دیگری برای مقابله با این دشمن کمتر شناخته شده است زندگی خیلیها وقتی به این نقطه میرسد از حرکت ایستاده است، میآیند تا در منزل ابدی جای بگیرند و برای همیشه دستشان از دنیا کوتاه میشود.
در این روزهای کرونایی که مرگ به انسانها از هر زمانی نزدیکتر است، دیگر از جمعیت بستگان و آشنایان نالان و گریان در غسالخانهها خبری نیست و بستگان فوتشدگان غیرکرونایی هم گاهی هنگام شستن پیکر عزیزشان حاضر نمیشوند..
ظهر از نیمه گذشته است، وارد آرامستان بهشت محمدی سنندج میشوم، شهر اموات خالیتر از هر زمانی است، جنازهای که به تازگی غسل و کفن شده به سمت قطعه تازه تدفین اموات میبرند، میت دیگری هم داخل کاور در انتظار غسل است بخار و بوی صابون نفس کشیدن در فضای غسالخانه را برایم سخت کرده است، درویش خسته از کار است امروز جدای از فوتیهای کرونا، چند فوتی غیرکرونایی را هم آماده سفر آخرت کرده است در حالی که عرق از پیشانی میگیرد، میگوید: کار در این روزها بسیار سنگینتر از گذشته است.
همین که مجبور نیستم جیغ و داد بزنم و حتی برخوردهای بد بعضی از بستگان اموات که به خاطر جلوگیری از عکس گرفتن از اموات صورت میگیرد تحمل کنیم باید خدا را شاکر بود.
کار غسل اموات را ۱۸ سال پیش در مسجد روستای صلوات آباد سنندج شروع کرد، آنجا بود که با حاجی سید محمدعلی برای نخستین بار وارد غسالخانه شدم، ۱۰ سال کمی کمتر در همان مسجد مشغول کار و خدمت بودم حدود ۸ سال پیش به پیشنهاد یکی از قبرکنها که در این آرامستان کار میکرد مقدار آشنایی هم با ما داشت وارد بهشت محمدی سنندج شدم.
کا حبیبالله نامی آن روزها همه کاره غسالخانه آرامستان بهشت محمدی بود همینکه کارم را دید به مدیرآرامستان اطمینان خاطر داد که اگر با این فرمان جلو برود قطعا از خودم بهتر خواهد بود و همین تائیدی بر ماندگاری من در این آرامستان شد.
نگاه سرد مردم
یک سری از بستگانمان بعد از اینکه رسما در آرامستان بهشت محمدی مشغول به کار شدم رفت و آمدشان را با ما قطع کردند حتی آن اوایل با همسر و فرزندانم هم مشکل داشتم همسرم میخواست متارکه کند، حجت را تمام کردم و آب پاکی را روی دستشان ریختم گفتم به هر قیمتی کارم را ادامه میدهم و جدا از شما زندگی می کنم!
همسرم که دید تصمیمم جدی است و ممکن نیست به خاطر بهانههایی که از نظر من الکی و غیرمنطقی بود عزمم سست شود، به ناچار قبول کرد الان هم مشکلی با کارم ندارند.
شغل به این شرافتمندی، تعجبم از برخیها این است که اگر مردهشور نبود، مردههایشان را چکار میکردند!
از سختیهای کار در غسالخانه میپرسم، میگوید: هر کاری سختی خاص خود دارد اما این کار برای من سخت نیست فرقی برایم ندارد میتی که جلوی دستم میآید کیست تنها در آن لحظه به این فکر میکننم که صفر تا صد کارش را به درستی انجام دهم، اینجا ایستگاه آخری است باید میت را به درستی غسل و تدفین کرد کوچکترین اشتباهی اگر صورت بگیرد فردای قیامت باید پاسخگو باشم.
هر کاری سختی خاص خود دارد اما این کار برای من سخت نیست فرقی برایم ندارد میتی که جلوی دستم میآید کیست تنها در آن لحظه به این فکر میکننم که صفر تا صد کارش را به درستی انجام دهم
مشکل مرده و تدفین میت نیست، غسل برخی اموات که بر اثر تصادف، سوختن و غیره از هم متلاشی شدهاند شاید از دیدگاه کسانی که بیرون از گود غسالخانه نظاره گر کار باشند سخت باشد اما واقعیت این است نوع برخورد برخی بستگان اموات به مراتب سختتر و تلخ تر از غسل چنین امواتی است.
گاها میتی که روزها در کوه و کمر مانده و تا حدود زیادی از هم متلاشی شده غسل دادهام و کفن پوشاندهام، سخت بوده اما وقتی میتی را غسل میدهی و در آن شرایط با فشار از سوی خانواده و بستگان دور و نزدیکش که میخواهند از میتشان عکس و فیلم بگیرند روبه رو میشوی تازه میفهمی سختی کار چیست.
تصویربرداری از میت در حین غسل
اموات حرمت دارند هرجور که از دنیا رفته باشند دستشان از دنیا کوتاه است هنوز در خانه ابدی جا نگرفته و در بین دست زندهها دست به دست میشوند، با اراده و پای خود به آرامستان نیامدهاند فقط خدا میداند در آن لحظات که وارد غسالخانه میشوند تا دقیقهای که در خانه ابدیشان قرار میگیرند روحشان در کجاها سیر میکند عکس از بدن عریان و یا با کفن یک مرده چه سودی برای انسان زنده دارد که حاضر میشوند به خاطر رسیدن به این خواسته حتی بدترین برخورد را با کارکنان غسالخانه داشته باشند.
سر این موضوع از خانواده متوفی کتک خوردهایم ولی بازهم شرایط آنها را درک میکنیم و در برابر برخورد تلخشان سکوت کردهایم..
خواهش ما این است بدن میت در غسالخانه زیر دست غسال مانند یک امانت است نمیتوانیم در امانت خیانت کنیم وقتی از بدن میتی که دستش از دنیا کوتاه است تصویر میگیرند خیانت در امانت کردهاند.
میپرسم: اتفاق افتاده از غسل کردن میتی ناراحت شده باشی؟، اگر ایمان داشته باشی که روزی به دنیا میآیی و روزی هم باید کتاب زندگیت بسته شود دیگر غسل اموات برایت کار سختی نخواهد بود هر بار که میتی را غسل می دهم خودم را روی سنگ غسالخانه تجسم میکنم که امروز نوبت تو و فردا روزی هم زمان رفتن من خواهد رسید.
شنیدهای که میگویند خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است کار در اینجا هم همان حس و حال را به آدم میدهد هر لحظه خود را به مرگ نزدیک میبینی نه اینکه ناامید باشی ولی می دانی این دنیا محل گذر است روزی میآیی و قطعا این آمدن رفتنی به دنبال دارد این دنیا به کسی وفا نمیکند..
شنیدهای که میگویند خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است کار در اینجا هم همان حس و حال را به آدم میدهد هر لحظه خود را به مرگ نزدیک میبینی نه اینکه ناامید باشی ولی می دانی این دنیا محل گذر است
دنیا محل گذر است، این را امثال ما که در چنین مکانهایی کار میکنیم خوب درک کرده ایم، ۸ سال از نخستین روزی که پایم را به غسالخانه بهشت محمدی سنندج گذاشتم میگذرد روزهایی که گاه آنقدر سخت بوده که خاطرات تلخش هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود.
روزهای اولی که به اینجا آمده بودم میتی نوجوانی را غسل دادم که خودکشی کرده بود در تمام لحظاتی که این بنده خدا را غسل میدادم دردهای را که در زمان جان دادن کشیده بود حس کردم و برای تلخیهایی که تجربه کرده بود ناآرام شدم.
نظرش را در مورد اینکه برخی اموات در زمانی که غسل داده میشوند به نوعی به غسال کمک میکنند، میپرسم که میگوید: شاید خیلی از هم صنفهای من در پاسخ به این سوال بگویند نه چنین اتفاقی نمیافتد، مرده، مرده است و دستش از دنیا کوتاه است کجا میتواند به زندگان کمک کند.
اما به نظر من این واقعیتی است که بارها در زمان تغسیل اموات برای خودم اتفاق افتاده است، میت در فرایند کار آرامشی را به غسال تزریق میکند که کار را برایش آسان میکند گاه اتفاق میافتد که دستش را لنگرگاه خود میسازد و همه اینها را من غسال به خیرالعمل بودن میت تعبیر میکنم با اموات حرف نمی زنم ولی همیشه از شروع کار تا پایان برایشان دعا و فاتحه میخوانم..
تا قبل از شیوع کرونا ویروس خیلی پیش میآمد که فرزندان یک میت خواهان حضور در زمان غسل و حتی کمک کردن بودند، بعضیها در فرآیند کار تاب نمیآوردند،بعد از شیوع کرونا ویروس دیگر کسی حاضر نیست در زمان غسل امواتش حضور داشته باشد.
میپرسم خودتان در این شرایط نمیترسید؟ میگوید: کرونا ویروس براساس آنچه تا الان نشان داده واقعا خطرناک است اما من ترسی از این ویروس ندارم، آنچه باید را رعایت میکنم اما نمیشود کار را تعطیل کرد اموات مردم نباید زمین بماند.
تعداد اموات در این چند ماه به مراتب بیشتر از قبل از شیوع و حتی قرمز شدن وضعیت شهر است، کار باید انجام شود نمی شود میدان را خالی کرد به امید خدا تا نفسی باشد میدان را خالی نخواهیم کرد.
نمیترسم از روزی که شیوع این ویروس دلهره جدی در جهان بشریت ایجاد کرد گفتم توکل الله هرچه از سوی خدا آید خوش آید و تا الان هم اتفاقی برایمان نیفتاده است.
کار در اینجا دل بزرگی می خواهد دلی که بتوانی با هر نوع جنازهای روبه رو شود و در برابر برخوردهای خانواده میت آرامش کامل داشته باشی در اینجا کرونایی و غیرکرونایی فرقی ندارد باید انجام وظیفه کنی!
به نظر من اینجا مکانی برای عبرت گرفتن است اینکه به خود بیایم و بدانیم که راه فرار برای کسی وجود ندارد همه روزی بار سفر خواهیم بست پس تا زنده هستیم قدر همدیگر را بدانیم اشک ریختن و غم بعد از فوت عزیزان فایدهای ندارد.
اینجا تمام کارها روی شانه ۴ نفر و حتی کمتر انجام میگیرد خبری از نیروی داوطلب نیست، اموات نسبت به گذشته بیشتر شده است اما خبری از نیروی کمکی نیست!
کارها روی شانه ۴ نفر و حتی کمتر انجام میگیرد خبری از نیروی داوطلب نیست، اموات نسبت به گذشته بیشتر شده است اما خبری از نیروی کمکی نیست!
از کمبود نیرو و فشار چندین برابر کار میروید اینکه این کمبود نیرو مربوط به این دوران و ترس از کرونایی شدن نیست، غسالخانه مردان آرامستان بهشت محمدی سنندج با دو نیرو جلو میرود اگر یکی از آنها بنا به هر دلیلی چند ماه هم نتواند بیاید همکارش باید جور کار را به تنهایی بکشد.
همکارش نزدیک به دو ماه به خاطر عمل پاهایش خانهنشین بوده و درویش در این روزهای سخت سفت و سخت یک تنه پای کار مانده و اجازه نداده نبود همکارش خدمت به مردم را با مشکل مواجه کند.
اتفاق میافتاد به خاطر موارد ویژه تصادف و غیره ساعت ۱۰ شب از روستای صلواتآباد به آرامستان برگردم و چون کار زیاد طول میکشید دیگر شب را در همین جا به صبح میرساندم روز جدید کاری را شروع میکردم گاهی اتفاق میافتاد، هفتهها رنگ خانواده را به چشم نمیدیدم..
کمبود نیرو در غسالخانه بهشت محمدی سنندج مربوط به این دوران کرونایی نیست، مجموعا در بخش بانوان و آقایان چهار نفر نیرو داریم اگر هر کدام از ما بنا به هر دلیلی نتوانیم سرکار حاضر شویم دیگر همکار باید جور دو نفر را بکشد.
تلاقی اشک و لبخند
غمی عجیب در چشمان درویش موج میزند با این وجود بازهم به رویمان میخندد احساس میکنم با این کار میخواهد جو سنگین غسالخانه را برایمان به نوعی آرام کند، میگوید محیط کارمان در این روزهای کرونای از هر زمانی حزن آلودتر است بیشتر ما تجربه یک دهه کار در آرامستان را داریم، اما خدا شاهد است که هیچ روزی ملاقات با داغداران برایمان عادی نبوده است، آن هم در این روزهای سخت کرونایی!
روزها میخ شده بر تخت بیمارستان را به امید شفا طی میکنند، معلوم نیست چند روز و چند ساعت تجربه این چند ماهه ثابت کرده که این ویروس پیچیده با جان هیچ کسی شوخی ندارد بیرحمانه جان میگیرد و امیدها را به ناامیدی تلخ تبدیل میکند.
حتی دستت از جنازه اموات عزیزانت کوتاه شده است اگر چه کم نیستند افرادی که حتی جرأت آمدن به سمت غسالخانه را ندارند، اما خیلیها میخواهند برای آخرین بار هم که شده چهره عزیزشان را ببینند.
کم نیستند افرادی که حتی جرأت آمدن به سمت غسالخانه را ندارند، اما خیلیها میخواهند برای آخرین بار هم که شده چهره عزیزشان را ببینند
روزها امیدوارنه منتظر پشت درهای بیمارستان ایستادهاند که مریضشان سرپا شود و شفا بگیرد، اما اینجا انگار ایستگاه آخر است، اینجا بیامیدترین مکان زندگی است،اینجا اندوه زندگی به یک باره بر سرت خراب میشود، میخواهی تمام دارایی ات را بدهی تا یک بار دیگر عزیزت نگاهت کند اما حتی از آخرین دیدارها محروم میشود و این ماجرا هر روز در دل آرامستان برای ماها تکرار و تکرار میشود…
وداع نداریم
میت از سالن غسالخانه که خارج میشود بیهیچ همراهی به داخل خودروی مخصوص انتقال داده میشود و تا در منزل ابدیش قرار گیرد…
از حقوقشان میپرسم، میگوید: حقوق و مزایای ما هم مثل سایر همکاران است البته جزء مشاغل سخت قرار گرفتهایم کاش دیگر همکارانمان هم از این ظرفیت بهرهمند میشدند!بیقراری اطرافیان همچون شعلههای آتش زبانه میکشد، اما چارهای نیست نزدیک شدن به میت حکم رفتن به دل آتش دارد، غریبانه بر میت نماز خوانده میشود و با نظارت بهداشت توسط همکاران در قطعه کروناییها به خاک سپرده میشود.
ایستاده در خطر
چند تکه پارچه سفید آغوش باز کرده و میت کرونایی را بغل میکند، درویش عرق از پیشانی میگیرد و میت آماده را تحویل گروه دفن میدهد تعدادی از دور نظارهگر کار هستند، لباس مشکی بر تن دارند کمی آن طرفتر در میان قبرهایی روزهای گذشته زنی بر خاکها نشست است شانههایش مدام میلزرد. همه دعا میکنند برای مردهها حتی زندهها هم فراموش نمیشوند همه قلبها خدایی میشود و دستها به آسمان پر میکشد خدایا هرچه زودتر شر این ویروس را از جهان بشریت بکن که دیگر جهان تاب این هم مرگ غریبانه ندارد…
انتهای پیام/۲۳۳۰/۷۱/ح
منبع: فارس