اینکه بنشینم و با دستهای روی هم گذاشته بگویم خدایا زندگیام را مانند محمد و آل محمد کن عاقلانه نیست، من همیشه با خودم کلنجار میرفتم که برای مانند محمد و آل محمد شدن باید دل به میدان زد.
به گزارش فرهنگ سار از اهواز، دومین مرحله از رزمایش کمکهای مومنانه در حالی آغاز شد که تلفیق وضعیت قرمز کرونا و رطوبت ۹۰ درصدی خوزستان باید هر قدمِ حتی مشتاقی را از حرکت باز میداشت.
اما جوانان غیور پایگاه مقاومت بسیج شهید سید مرتضی شفیعی مرحله دوم کارگاه تولید دستکش پلاستیکی را با این شعار که باید به فرمان ولایت فقیه لبیک گفت، از عید قربان شروع کردند.
این جوانان روزانه ۲۵۰۰ جفت دستکش پلاستیکی جهت توزیع در بین بیمارستانهای محل بستری بیماران کرونایی تولید میکنند.
علی، بسیجی ۱۸ ساله این پایگاه در پاسخ به سوال خبرنگار فرهنگ سار که چه جذبهای شما را به اینجا کشانده است گفت: میتوانستیم در خانه بمانیم و نگران سلامتیمان باشیم اما شاید باورتان نشود، پدر و مادرهایمان از خودمان مشتاقتر بودند.
علی با خجالت سرش را پایین انداخت: هر روز که برای کار در کارگاه از خانه بیرون میزنم مادر مرا از زیر قرآن رد میکند، میدانم نگران است اما هیچوقت کلمهی نرو یا به ما چه مربوط است را بر زبان نیاورده و حتی وقتی که میبیند خسته شدهام سرباز امام زمان (عج) خطابم میکند و انرژی رفته دوباره به دستهایم باز میگردد.
محیای محمد و آل محمد
سید از اولین مرحله کمکهای مومنانه دل به میدان زده بود، او از مسوولیتی میگفت که اگر بچه شیعهها آن را به دوش نکشند بر زمین میماند: همیشه که زیارت عاشورا را میخوانم وقتی به اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد میرسم در خودم مچاله میشوم و کارهایم را مرور میکنم؛ دعا خوب است اما کافی نیست.
اینکه بنشینم و با دستهای روی هم گذاشته بگویم خدایا زندگیام را مانند محمد و آل محمد کن عاقلانه نیست، من همیشه با خودم کلنجار میرفتم که برای مانند محمد و آل محمد شدن باید دل به میدان زد.
روزهای اول خیلی طعنه شنیدم که کار خاصی نکردهای که داری برای آن فلسفه هم میبافی اما هر چه شدت کرونا بیشتر میشد اعتماد مردم به کارمان و اهمیت این تلاشها بهتر خودش را نشان میداد.
در مرحله قبل تولیدات کارگاه را بین بیمارستانهای رازی ، گلستان ، امیرالمونین توزیع کردیم، برای این مرحله هم به قدر وسعمان سنگ تمام خواهیم گذاشت چون دنبال محیایی به مانند محیای محمد و آل محمدیم، چون نمیخواهیم برادران و خواهران کادر درمان یا بیمارمان چشمانتظار باشند.
صلوات بلند
رضا کنکوری بود، کتابش را کنارش گذاشته و هرزگاهی به آن نگاهی میانداخت، از استرس این روزها که پرسیدم لبخندی زد و گفت: استرس همیشه هست اما این ماییم که باید خودمان را در برابر طوفان حوادث مثل کوه استوار کنیم، اینطور نیست که نگران نباشم اما هر وقت دیدم که بیش از حد دارد حواسم پرت مشکلات میشود بلند صلوات میفرستم.
همین بلند صلوات فرستادن من هم برای خودش قصهای دارد! رضا با شیطنت به دوست بغل دستیاش سقلمهای زد: گاهی اوقات بچهها اینقدر غرق کار میشوند که جز صدای نفسهای گرفته از پشت ماسک و بالا و پایین شدن پلاستیکها چیزی به گوش نمیرسد آنوقت من یکهو سکوتشان را با صلوات میشکنم.
علی خندید و سرش را تکان داد: نه که خدای ناکرده از صلوات بدمان بیاید خانم؛ اما این آقا رضا طوری یکهویی هوار میکشد که آدم را خوف میگیرد؛ یکی نیست به او بگوید برادر مومن، حالا که میخواهی از فکرهای مزاحمت فرار کنی، خیلی هم عالی و خوب، اما طوری فرار کن که به در و دیوار نخوری.
سربازان علی
وقتی هنوز صدای خندهشان از دهان نیفتاده بود از آنها خداحافظی کردیم، جوانانی که خدمت به خلق خدا را حتی به قیمت به خطر افتادن سلامتیشان به جان خریدند و به شوق لبیک به فرمان ولی فقیه دل به میدان زدند.
به قول سید، دعا خوب است اما کافی نیست؛ گاهی اوقات باید برای فهمیدن معنای زندگی دل به کوچههای پر پیچ و خم مشکلات زد، چیزی شبیه قصه جوانان پایگاه شهید شفیعی که خودپرستیهای دنیا را چند روزی به خود دنیا واگذاشتند و برای تجربه محیایی چون محیای محمد و آل محمد علیهما السلام غیورانه پا به میدان خدمت نهادند.
انتهای پیام/ر
منبع: فارس