به گزارش عصر دوشنبه خبرنگار فرهنگی فرهنگ سار، سید وحید روحانی مبلغی که برای برگزاری مراسم روضه همراه همسرش به یکی از روستاها رفته، در مسیر توسط اشرار ربوده میشود. آسا سردسته اشرار که پسرش حاتم به خاطر قاچاق مواد اعدام شده درصدد انتقام است. وحید در این میان دچار کشمکشهای درونی برای نجات جانش یا زبون شدن در مقابل آسا است. او به خاطر شباهت عجیب چهرهاش به پسر آسا که اعدام شده، زنده میماند به شرط اینکه در هیچ صورتی محل اختفای او را به پلیس لو ندهد. وحید همراه قادر برادر آسا راهی میشود….
پیامبر بیمعجزه به قلم محمدعلی رکنی روایت تمایلات، تردیدها و لغزشهای درونی آدمیست. نزاع دائمی که پیروزی در آن نیازمند مجاهدتی مداوم و خالصانهست. سلوکی که در کنج حجرهها میسر نمیشود بلکه سفری میطلبد برای رهایی از کالبد گرفتار مانده در منیات به سوی روشناییهای قلب و روح آدمی.
بخشی از کتاب ص (۸۵):
افزون بر مصائب خود، حالا مانده توی اتاقی تنگ و تاریک با دخترکی نالان گاه بالای سر دختر می آید و لحظه ای بعد پشت پنجره کوچک می ایستد، تاریکی بیابان را خیره می نگرد.
آن دورتر خیلی دورتر تک چراغی زردرنگ سوسو می زند. چراغ امید چشم سید می شود. خیره اش می ماند و در دل بر می گردد به کودکی
به روزهایی که سر خوش توی کوچه و زمین های خاکی پی توپی می دوید. می داند که این لحظه اصلا وقت این فکرها نیست . پدرش بارها گفته بود
توی فوتبال توی این شهر تکه اگر طلبه نشی خودم پی کارت رو می گیرم که پرسپولیس بازی کنی
و حمید می دانست که می تواند بعدها وقتی مجید هم بازی اش را دیده بود که تا تیم ملی رفته اول دلش گرفته بود . بعدها که زندگی اش را برانداز کرده بود، خودش را قانع کرده بود.
خوب شد نرفتم دنبال توپ .وقتی هم به سید موسی گفته بود قرار بوده فوتبالیست شود، سید خندیده بود گفته بود: حالا هم دیر نشده توپ به این بزرگی هرچه دلت می خواهد شوت بزن و منظورش از توپ کره زمین بود.
روزهای کودکی چه می دانست زندگی چه چرخ ها که نمی خورد تقدیر به چه جاهایی که آدم را نمی کشاند اهی به تاسف . فکر می کند دلش برای هیچس جز خودش نمی سوزد.
حتی ایت دخترک فلج . آدم که حسابی تنها شود خود بی پرده اش می شود و انگار از دو چیز جدایی ندارد تردید و بعد سوال .
حمید دست به سر بی عمامه که می گذارد فکر می کند واقعا به چه دردی می خورد؟ پیامبری بی معجزه پیامبری که خبری از جایی ندارد…
محمدعلی رکنی، سوم بهمنماه سال ۱۳۶۲ در سیرجان متولد شد. وی دانشآموختۀ رشتۀ ادبیات نمایشی و نیز دینشناسی است. محمدعلی رکنی، تاکنون برگزیدۀ بخش آتیۀ ادبیات ایران در جایزۀ جلال آلاحمد، برگزیدۀ جشنوارۀ خاتم در قسمت بزرگسال، نفر اوّل کنگرۀ ملّی داستان روحانیت و دفاع مقدس، نفر سوم داستان جشنوارۀ اشراق، برگزیدۀ داستان در جشنوارۀ ملّی آیات قرآنی در مشهد، نفر سوم بخش داستان کوتاه جشنوارۀ هنر آسمانی و نفر سوم در بخش رمان جشنوارۀ هنر آسمانی شده است. رکنی، تاکنون موفق به تألیف کتابهای «سنگی که نیفتاد»، «مهاجر (روایت زندگی شهید حسن دانش)» و داستان کوتاه «یک لبخند بیانتها» شده است.
آخرین اثرش با عنوان پیامبر بیمعجره در ۱۶۶ صفحه از سوی نشر صاد منتشر شده است.