جمعه, ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / ۲۲:۴۷:۱۸
دسته بندی: اجتماعی
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۹ - ۱۸:۵۴

خاطرات شهید میلاد بدری روحانی مدافع حرم منتشر شد

به گزارش خبرنگار حوزه ایثار وشهادت فرهنگ سار، ‌ روحانی شهید مدافع حرم «میلاد بدری»، جوان‌ترین شهید مدافع حرم استان خوزستان، در سال ۱۳۷۴ و در شهرستان امیدیه متولد شد. وی ۲۲ آبان سال ۹۴ از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان، برای دفاع از حرم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) عازم سوریه شد […]



به گزارش خبرنگار حوزه ایثار وشهادت فرهنگ سار، ‌ روحانی شهید مدافع حرم «میلاد بدری»، جوان‌ترین شهید مدافع حرم استان خوزستان، در سال ۱۳۷۴ و در شهرستان امیدیه متولد شد.

وی ۲۲ آبان سال ۹۴ از تیپ امام حسن مجتبی (ع) بهبهان، برای دفاع از حرم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) عازم سوریه شد و ۱۹ روز بعد یعنی در روز یازدهم  آذرماه سال ۹۴ مصادف با روز اربعین امام حسین (ع) در سن ۲۰ سالگی به شهادت رسید. این شهید مدافع حرم، مربی حلقه‌های صالحین بسیج بود و همیشه صحبت‌هایش سرشار از عشق به اهل بیت (ع) بود.

معصومه عبدالله‌زاده آرپناهی نویسنده این اثر در کتاب خاطرات شهید بدری کوشیده است بر مبنای گفتار خانواده، دوستان و هم‌رزمان شهید، خاطرات را با نثر روان، به بیان ویژگی‌های شخصیتی شهید بدری بپردازد و مخاطب را با زندگی این شهید روحانی مدافع حرم آشنا کند.

در بخش‌هایی از خاطرات این روحانی شهید آمده است: «تابستان که از راه رسید، کار میلاد بیشتر شد. مسجد، دوباره کلاس‌های تابستانی برگزار می‌کرد. تقریباً هر شب بعد از یک فوتبال سنگین، بچه‌های گروه را که حسابی گرسنه بودند، به فلافل دعوت می‌کرد و می‌گفت،   «حالا که گروهم معروف شده به شبی با فلافل، نمی‌شه که یک شب فلافل نخوریم. باید حتماً بخوریم.»

خودش، دو تا فلافل می‌خورد؛ پشت سرش هم دو تا ماءالشعیر. سیدعمار می‌گفت: «میلاد، آخرش با این ماء‌الشعیر می‌میری‌ها!» او هم جواب می‌داد  «بخور، سیدجان! خدا کریمه! فردا مسابقه داریم؛ باید خوب بخوریم تا برنده باشیم. مخصوصاً من که دفاع آخر هستم، نباید ضعیف باشم.»

در زمین فوتبال، هیچ کس از دفاع میلاد رد نمی‌شد. موقع بازی هم با کسی شوخی نداشت. وای به روزی که از تیمی گل می‌خوردند؛ یادش می‌رفت مربی مسجد است؛ داد و بیداد می‌کرد و همه را مقصر می‌دانست. آن شب هم مثل همیشه بچه‌های مسجد و مربی‌ها جمع شده بودند تو زمین فوتبال تا مسابقه‌ای برگزار کنند. آقای صالحی، مربی دبیرستانی‌های مسجد جامع، هم بود.

شیخ طاهری از دوستانش می‌گفت: «دو تیم شدیم، و میلاد، طبق معمول، دفاع آخر ایستاد. مطمئن بودیم اگر توپ از دفاع رد شود، صاحب توپ امکان ندارد بتواند از میلاد عبور کند؛ هر طور شده، او را سرنگون می‌کند. تیم مقابل، دو تا گل زدند و یک گل هم خوردند. میلاد عصبانی بود. همه ترسیده و مانده بودند چطور میلاد را آرام کنند. این‌جور وقت‌ها، فقط زیتون‌زاده هم تیمی شهید بود که می‌توانست میلاد را آرام کند؛ که او هم نبود. میلاد هم کلی سر و صدا کرد.»

شیخ‌حسن گفت: «رفتم کنار میلاد و گفتم: چته!؟ چه کار می‌کنی!؟ میلاد هم که حسابی عصبانی بود، گفت برو ببینم، حوصله داری! لباس پوشید و از زمین بیرون رفت. این اخلاقش برای همه عادی بود. گل که می‌خورد و بازی را که می‌باخت، عصبانی می‌شد. شب، موقع نماز مغرب و عشا دیدم میلاد صف آخر ایستاده؛ سرش هم پایین است.»

این کتاب در ۱۳۰ صفحه، قطع رقعی  توسط انتشارات خط مقدم چاپ و منتشر شده است.

منبع: ایرنا

برچسب های :

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرتان را بیان کنید

2 × 3 =