امام به عنوان رهبر جامعه اسلامی، از آنجا که خود را ملزم به رعایت به قانون میدانست، در بسیاری از امور که مستقیم به ایشان مربوط نبود، به هیچ وجه دخالت نمیکرد. گاه بین مسئولی اختلافاتی پیش میآمد که حضرت امام از ورود در این مسایل در گام اول پرهیز میکرد و ترجیح میداد مسایل از طریق گفتگوی افراد حل و فصل شود.
امام به عنوان رهبر جامعه اسلامی، از آنجا که خود را ملزم به رعایت به قانون میدانست، در بسیاری از امور که مستقیم به ایشان مربوط نبود، به هیچ وجه دخالت نمیکرد. گاه بین مسئولی اختلافاتی پیش میآمد که حضرت امام از ورود در این مسایل در گام اول پرهیز میکرد و ترجیح میداد مسایل از طریق گفتگوی افراد حل و فصل شود.
خصوصیات و ویژگی های ممتازی از حضرت امام در جایگاه حکمرانی ثبت گردیده است که او را از تمامی رهبران جهان متمایز می کند. یکی از این خصوصیات پایبندی به قانون در تمامی احوالات و شرایط است. امام به عنوان رهبر جامعه اسلامی، از آنجا که خود را ملزم به رعایت به قانون میدانست، در بسیاری از امور که مستقیم به ایشان مربوط نبود، به هیچ وجه دخالت نمیکرد. گاه بین مسئولی اختلافاتی پیش میآمد که حضرت امام از ورود در این مسایل در گام اول پرهیز میکرد و ترجیح میداد مسایل از طریق گفتگوی افراد حل و فصل شود. شهید بزرگوار محمدعلی رجایی نقل میکند: «در قضیه اختلاف بر سر تعیین بعضی از وزراء [که بین شهید رجایی نخست وزیر با بنی صدر رئیس جمهور وقت، اختلاف بود] برادرانمان آقایان موسوی اردبیلی و مهدوی کنی اطلاع دادند که خدمت امام رفتهاند و درباره وزرایی که من انتخاب کردم خدمت امام گفته اند. امام فرموده اند: من دخالت نمیکنم بروید با هم بنشینید و به تفاهم برسید.»
در اوایل سال ۱۳۶۷ که کار شورای بازنگری قانون اساسی آغاز شده بود، مرحوم آیت الله مشکینی که رییس این شورا بودند سؤالی از امام درباره متمم قانون اساسی پرسیدند. امام در جواب ایشان نوشتند: «پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند من دخالتی نمیکنم.»
در همین راستا حجت الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی که مدتی نمایندگی امام را در وزارت ارشاد بر عهده داشت نقل میکند: «یکی از مسائلی که در ارشاد مطرح بود، مسئله امتیاز نشریات بود، یعنی دادن اجازه انتشار به افراد، یا احزاب و سازمانهای سیاسی و مذهبی. میدانیم که در آن ایام ۷۰ تا ۸۰ نشریه و روزنامه چپگرای مارکسیستی، لنینیستی، مائوئیستی، مستقل و غیرمستقل، سوسیالیستی و مانند اینها منتشر میشد، غیر از نشریات اسلامی که به نظر من ضعیفتر از همه آنها بودند. بعضی از این سازمانها برای این که نشریاتشان قانونی باشد درخواست مجوز کرده بودند و در وزارت ارشاد کمیتهای برای بررسی پروندهها تشکیل میشد که علاوه بر نماینده امام، نماینده دادگستری، نماینده شورای انقلاب و معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و گاهی هم وزیر وقت و یکی دو نفر دیگر که نامشان دقیقاً یادم نیست در آن شرکت میکردند. اینها اگر شرایط درخواست کننده اخذ امتیاز را کامل می دیدند، تصویب میکردند و اجازه انتشار به آن نشریه یا مجله و روزنامه داده میشد. از جمله نشریاتی که درخواست امتیاز و اجازه نشر کردند، روزنامه «مجاهد»، روزنامه «کارگر» بابک زهرایی، روزنامه «مردم» حزب توده، روزنامه «خلق» متعلق به مائوئیستها و یک روزنامه دیگر ـ که الان نامش خاطرم نیست ـ بود، یعنی پنج گروه و سازمان سیاسی بودند که روزنامه رسمی میخواستند… من پرونده این پنج درخواست حزبی ـ سیاسی را با خود به قم بردم، و معمولاً پنجشنبهها به قم میرفتم و خدمت امام میرسیدم، گزارش امور را می دادم و ایشان رهنمودهایی میدادند. این پروندهها را با خود بردم و توضیح دادم تا امام نظر خود را بفرمایند. ایشان خیلی روشن و شفاف فرمودند که «به اینها نمیتوان اطمینان کرد.» این بیان، نوعی عدم موافقت بود، ولی من قانون مصوبه شورای انقلاب را که با خود برده بودم، خدمت ایشان دادم و عرض کردم که مطابق این قانون عمل کنم یا نظریه به ظاهر غیرموافق حضرتعالی را مراعات کنم؟!
ایشان مصوبه شورای انقلاب را که یک صفحه بود، دقیق خواندند که شرایط آن این بود: ایرانی باشد، ۱۸ سال داشته باشد، سابقه کیفری نداشته باشد، لیسانس داشته باشد و از این دست چیزهای مطبوعاتی که شرایط گرفتن امتیاز بود. ایشان آنها را که خواندند، برای این که دخالتی در نفی مصوبه شورای انقلاب نکنند ـ که این نکته بسیار مهمّ است ـ پروندهها و آن مصوبه شورایعالی را که در جلویشان بود با دست خود به سوی من کشیدند و فرمودند: پس شما این موضوع را از من نپرسید. شما به تکلیف خودتان عمل کنید و البته تکلیف من هم این بود که به قانون شورای انقلاب عمل کنم چون ایشان نهی صریح نکردند و مرا آزاد گذاشتند.»
امام حتی در حوزههای نظامی و امنیتی نیز مادامی که مسئولین کارها را به درستی تدبیر کرده و نیازی به اعلام نظر مستقیم و صریح ایشان نبود، در امور دخالت نکرده و تدبیر را به مسئولین امر میسپرد. از جمله وقتی آقای هاشمی رفسنجانی بر اساس حکم امام جانشینی فرماندهی کل قوا را به عهده داشتند، بعضی از دانشجویان و طلاب از چگونگی رفتنشان به جبهه و جمع بین درس و جبهه و تعیین اولویت هر یک از امام سؤال میکردند، سؤال را که به عرض ایشان رساندم، فرمودند: بگویید از آقای هاشمی سؤال کنند.
منبع: بصیرت